عالی‌جناب
ما همیشه از فاصله برمی‌گشتیم

انتظار سخت نیست رها...این‌که ‌منتظر مسافرت باشی انشای ساده‌ای است که گاهی هنوز تمام نکرده زنگ می‌خورد..از این‌ها صدبار بهترین‌شان را گرفته‌ام.. نوشته‌ام.. خوانده‌ام.. کشیده‌ام.. نه رها.. دل‌من به تازیانه‌ای ویران شده‌است که بازگشت و روبرو ندارد.. چپ و راست نمی‌فهمد.. بی‌جهت است ... دل من را کاروانی ترک‌ کرده‌است که راه را هم با خودش برده ... و حالا فاصله بی‌جواب‌ترین حقیقتی‌ است که مقابل من ایستاده است .. بی‌آن‌که بدانم از چه...کاروان هر روز مرا ترک می‌کند رها.. بی‌تاب می‌شوم ... می‌خواهم نباشم.. نمی‌شود... باید... البلاء للولاء...

مهم نیست....این فاصله‌ها حل می‌شوند..با فاصله....فاصله..فاصله...(می‌بینی ... چند بار دیگر این را این‌جا پشت سرهم بنویسم آن‌وقت فاصله کلمه‌ای عجیب می‌شود که انگار تازه شنیده‌ام..طنز رندی است دنیای کلمات ... فاصله )

اما حرف‌های دیشب رها....قرار بود صحبتی نکنم...اما با درد که برایم شروع کردی ... من می‌خواهم سر حرف خودم تمام ‌کنم...روی "در زنده‌گی دردهایی هست که مثل" ...کنار تراکتاتوس وینگشتاین.. رها .. رها ... باور کن همه‌اش درد است.. راه درد است..فاصله درد است.. هدف درد است..... و همیشه فهمیده‌ام ما به نفس‌کشیدن‌مان آلوده‌شده‌ایم...زخمی شده‌ایم..تحقیر شده‌ایم......و چه خوب می‌گوید رضا براهنی در رویای بیدار..{و نمي دانم چرا هميشه بين دو کلمه ی به ظاهر مترادف صيد و شکار فرق فراوان ديده ام. صيد تصادفي است، شکار عمدي.و من از شکارچي بيشتر خوشم مي آيد.... شکارچي به عمد مي زند. هميشه انگار تير خلاص مي زند.} و این شاید طنز روزگار است که بر مای به این‌جا رسیده کسی تیر خلاص نمی‌زند فاصله‌‌‌ )

باری..کم یا زیاد نداشته‌ام..همیشه‌ دیوانه‌وار دوست‌داشته‌ام..بی‌شائبه...گاهی زیر پایم را هم نگاه نکرده‌ام...میان چرخش این‌همه آدم..این‌همه ماجرا.. این‌همه روز.. این بسیار شب.. از این گردش روزگار که گردش زمین را اصلا آدم حساب نمی‌کند .. میان خودم و صدای‌م..میان صدای‌م و خودم.. میان حضور و غیبت.. من همیشه صدای کودکی‌ام را می‌بینم که هنوز نازک و صاف است.... باور نمی‌کنی اما خودم را امروز بردم درست (و دقیقا درست) به پانزده سال و شش روز پیش از این..وقتی با گر‌م‌کن‌های سبز و مشکی‌ روی راه‌پله‌های تازه موکت‌شده‌ی آبی‌رنگ رها شده بودم.. گریه می‌کردم.. فکر می‌کردم همه چیز تمام است.. تنها بودم .. {با شما نبودم.} غم‌گین بودم.. مطمئن بودم که دیگر پیروزی هیچ‌ مسابقه‌ای شادم نمی‌کند.. تنها بودم... فاصله‌‌‌ )

...

راه ِ مقصد دور و پای سعی لنگ...وقت هم‌چون خاطر ِ ناشاد تنگ

روز از دود ِ دلم تاریک و تار...شب چه روز آمد ز آه ِ شعله‌بار

جذبه‌ای از عشق باید بی‌گمان

تا شود طی هم زمان و هم مکان*

*شیخ بهایی
6 Comments:
Anonymous Anonymous said...
درد خوراک دلم بود می دانستم...فاصله

Anonymous Anonymous said...
نمی دانستم

Anonymous shabnam said...
vaaaaaaaaaay inke in ahangast!taze alan didam ke gozashti! arameshesh mano divoone mikone!...

Anonymous shabnam said...
oon commente balayi manam! esmamo chera nayavord?

Anonymous Anonymous said...
این آهنگ یه جورایی منو از تو خالی می کنه وجودمو شخم می زنه
تاثیر گذاریش بالاست!!!!

Anonymous aflaak said...
"می‌دانی درد از کجاست؟

که نوشتن قرار است جای خیلی چیزها را پر کند.

قرار است تسکین باشد.

و نیست.

طفلک نمی‌تواند. "

Post a Comment